ما انسانها در طول زندگيمان و حتي در يك هفته يا يك روز،
ممكن است نظرمان عوض شود. چيزي گفته باشيم يا انجام داده باشيم و
سپس متوجه شويم كه خطا كرده ايم يا بي دقتي كرده ايم و سپس آنرا
اصلاح كنيم. يعني تصميم يا نظر قبلي مان را كنار مي گذاريم و نظر
جديدي را انتخاب مي كنيم. هر دو مورد لغو و اصلاح احكام در
قرآن وجود دارد. به لغو حكم قبلي نسخ گفته مي شود. نسخ روش زيركانه
اي بود كه محمد براي گريز از تناقضات موجود در قرآن در پيش گرفت. به
اين روش هر تناقضي كه بين دو آيه احكام قرآن وجود دارد براحتي قابل
اغماض است چون گفته مي شود آيه اي كه از نظر زماني دير تر نازل شده
حكم اصلي است و حكم قبلي را نسخ مي كند.
نسخ در انسان يك امر طبيعي است. ولي آيا در مورد خدا هم نسخ
صحيح است؟ خير. هيچكدام از دلائل نسخ و اصلاح در مورد خدا معني
ندارد. خدا مي تواند در هر زمان تصميمي بگيرد كه براي هميشه درست
باشد. تغيير نظر نشانگر بي توجهي و نا آگاهي فرد در هنگام تصميم اوليه
است و اينكار در مورد خدا امكانپذير نيست. حتي در انسانهاي عادي تغيير
نظر مكرر، موجب بي اعتمادي به گوينده مي شود و نشانگر ضعف گوينده
است. همين نتيجه را محمد هم مي دانسته چنانچه در آيه ي زير آورده
است:
( - وإِذَا بدلْنَا آيةً مكَانَ آيةٍ واللّهأَعلَمبِما ينَزِّلُ قَالُواْ إِنَّما أَن ت مفْتَرٍ (نحل 101
ترجمه: و چون آيه اي را به جاى آيه ي ديگر بياوريم و خدا به آنچه به
نازل مى كند داناتر است مى گويند تو قطعا دروغ گوئي.
بنابراين تغيير نظر مكرر مخصوصا از خدا قبيح است. اما مفسرا ن
براي فرار از اين اشكال گفته اند كه خدا مي تواند حكمش را متناسب با
انسانهائي كه در زمانها و شرائط مختلف زندگي مي كنند تغيير دهد كه اين
تغيير بخاطر ضعف انسانهاست نه ضعف خدا. اين مطلب تكيه گاه مفسران
براي دفاع از نسخهاي قرآني است. البته حتي با قبول اين نظر نيز اگر خدا
بتواند حكم را بنحوي بيان كند كه مجبور به اصلاح آن نشود قطعا بهتر
است. اين نظر مفسران بطور نظري بظاهر قابل قبول مي آيد اما ما در اينجا
در بررسي عيني عده اي از نسخهاي مورد قبول، نشان خواهيم داد كه اين
نسخها نه ناشي از تدريجي بودن حكم است و نه ناشي از تناسب با
وضعيت انسانها در طول دوره ي نبوت محمد، بلكه ناشي از ناآگاهي است
و مؤيد آنست كه نسخ كار محمد است نه خدا. نشان خواهيم داد كه اگر
قرآن كار خدا بود، خدا مي توانسته احكام را بنحوي بيان كند كه نيازي به
نسخ نداشته باشد. علاوه بر آن، در مورد بسياري از نسخهاي قرآني
اشكالات اساسي ديگري نيز وجود دارد. اول اينكه بسياري از آيات منسوخ
از قرآن حذف نشده اند و بصراحت هم مشخص نشده اند. در سنت نيز،
همه ي موارد نسخ، بوضوح و بي ابهام ذكر نشده اند. اين اشكال موجب
ابهام و سردرگمي دائمي در درك قرآن شده است. انسانها دو يا چند آيه را
با احكام متضاد در قرآن مي يابند و نمي دانند چه كنند؟. يا به آيه اي
تمسك مي جويند غافل از اينكه ممكن است نسخ شده باشد. مثلا اكثر
روشنفكران مذهبي به آيه ي" لا اكراه في الدين" براي اثبات آزادي عقيده
در اسلام استدلال مي كنند و نمي دانند كه اينگونه آيات با آيات سيف نسخ
شده اند. طبعا اين ضعف نمي تواند كار خدا باشد بلكه كار محمد است كه
مثل هر انسان ديگري خطا مي كند. اشكال دوم بسياري از نسخهاي قرآني
آنست كه در مواردي اصلا نيازي به دادن حكم و لغو آن نبوده است،
چنانچه در مثالهاي آتي متوجه مي شويد.
بعلاوه نسخ با خود قرآن در تضاد است. قرآن در آيات متعددي
ادعا مي كند كه كلمات خدا كه در قرآن آمده است تبديل ناپذيرند. مثلا:
﴾ - و اتْلُ ما أُوحِيإِلَيكمِن كِتَابِ ربكلَا مبدلَ لِكَلِماتِهِ ﴿كهف 27
ترجمه: و آنچه را كه از كتاب پروردگارت به تو وحى شده است بخوان
( كلمات او را تغييردهنده اى نيست ( 27
- وتَمتكَلِمتربكصِدقًا وعدلاً لاَّ مبدلِ لِكَلِماتِهِ وهوالسمِيعالْعلِيم﴿انعام
﴾115
ترجمه: و سخن پروردگارت به راستى و عدل سرانجام گرفته است و هيچ
( تغييردهنده اى براى كلمات او نيست و او شنواى داناست ( 115
﴾ - لاَ تَبدِيلَ لِكَلِماتِ اللّهِ ﴿يونس 64
( ترجمه: كلمات خدا را تبديلى نيست ( 64
پس اين آيات بيانگر آنند كه كلام خدا در قرآن غيرقابل تبديل و تغيير
است. حال به اين آيه دقت كنيد:
( - وإِذَا بدلْنَا آيةً مكَانَ آيةٍ واللّهأَعلَمبِما ينَزِّلُ قَالُواْ إِنَّما أَنتمفْتَرٍ (نحل 101
ترجمه: و چون آيه اي را به جاى آيه ي ديگر بياوريم و خدا به آنچه به
نازل مى كند داناتر است مى گويند تو قطعا دروغ گوئي.
اين آيه و همچنين بقيه ي آيات نسخ همگي در تضاد با ادعاي
تبديل ناپذيري آيات قرآنند. اين تضاد هم مؤيد قطعي بر اينست كه قرآن
ساخته ي محمد است. حفظ قول و حرف در بين ما انسانها امري اخلاقي و
ارزشمند محسوب مي شود و محمد هم همين ادعا را مي كند. ولي ما
انسانها وقتي در تنگنا قرار مي گيريم يا منافعمان به خطر بيفتد از حرف و
قول قبلي خود مي گذريم و سعي مي كنيم اين تغيير قول را موجه جلوه
دهيم. اين دقيقا همان كاري است كه محمد كرده است و به خدا نسبت داده
است.
اين اشكالات و اشكالات ديگري كه در مورد نسخهاي خاص ذكر
مي كنيم، نشاندهنده ي آنست كه نسخهاي قرآني كار محمد است نه خدا.
محمد در اثر ناآگاهي و ضعفهاي ديگر، مثل هر انسان ديگري نظرات و
احكام خودش را تغيير مي داده و آنها را به خدا نسبت مي داده است.
بنابراين وجود نسخ در قرآن يك دليل قطعي بر اينست كه قرآن ساخته ي
محمد است نه خدا